فوکو مینویسد: «دگرجاها قابلیت کنار هم قرار دادن ِ فضاهایهای متعدد ِ واقعی در یک مکان واحد را دارند؛ مکانهای مختلفی که در واقع با هم قابلجمع نیستند. بدینگونه است که در صنعت ِ تئاتر در یک صحنهی مربعشکل، مکانهای زیادی حضور مییابند که کاملأ با هم بیگانهاند. سینما سالن چهارگوش عجیب و غریبیست که بر روی پردهی دوبعدی آن فضایی سهبعدی منعکس میشود.
کهنترین نمونهی دگرجای ِ متشکل از مکانهای با هم بیگانه، باغچه است. نباید فراموش کنیم که باغچه، این اثر شگفتیبرانگیز ِ چندین هزار ساله، در شرق معانی ِ عمیقی داشت که این معانی با هم در یک زمان واحد ادغام شده بودند.
باغچهی سنتی ِ ایرانی فضایی مقدس بود که چهار گوشهی آن نشانهی چهار تکهی دنیا بود، درحالیکه در مرکز آن (ترنج ِ قالی. م.) فضایی بود، مقدستر از گوشهها (لچکهای قالی. م.) که در حکم ناف دنیا بود؛ یعنی آنجا که در باغچه حوض و فوارهی آبی قرار دارد. کل گیاهان باغچه در این فضا پخش بودند. باغچه فضایی بود که جهانی کوچک میساخته است.
قالیها دراصل نقشی از باغچه بودند. باغچه، قالیییست که در آن کل دنیا به کمال، توسط نمادها شکل داده، و بهاینترتیب قالی باغچهای متحرک در مکان میشود. باغچه، کوچکترین تکهی دنیا و همزمان کل آن است. باغچه از عهد عتیق، دگرجایی عالمگیر و موفق بوده است.»
متن سخنرانی میشل فوکو، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی در سال 1967 «دربارهی دیگر مکانها»
فوکو اجازهی چاپ این سخنرانی را تنها در بهار سال 1984، کمی پیش از مرگش داد. متن آن درسال 1967 در تونس نوشته شده بود.
دغدغهی فوکو در این سخنرانی تعین شرایط ِ تحقق ِ مکانهای "قرنطینه" و "دگرجا"هاست. (Heterotopien) او در این سخنرانی ابتدا به بررسی مکانهای ایدهالی، یعنی "ناکجا"ها، میپردازد. فوکو ناکجاها را مکانهایی غیرواقعی میداند که «در راستای شباهت یا تضاد با مکان واقعی شکل میگیرند.» از نظر فوکو ناکجا «یا تصویری بینقص از جامعه و یا تصویری در تضاد با آن» است.
دگرجاها از نظر او ناکجاهای تحققیافته درمکان هستند. با اینکه دگرجاها واجد تعین مکانیاند، اما خارج از حدود هر مکان واقعی قرار دارند؛ یعنی مکانهای بستهای خارج از محدودهی جامعه هستند. دگرجاها مانند آینههایی عمل میکنند که یا تصویری بینقص از جامعه ارائه میدهند و یا تصویری سراسرنقص؛ آینههایی که جا و مکان مشخصی دارند.
هر دو نوع ِ این دگرجاها، ناکجاهای مکاندار محسوب میشوند، چراکه مکانهای واقعی را زیر سئوال میبرند. عامل تحقق آنها تقابل با واقعیت است؛ در دگرجاها این تقابل در مکان صورت میگیرد و در ناکجاها در ذهن. معروفترین مثالهای فوکو برای ناکجاها خانههای سالمندان، زندان، تیمارستان، تئاتر، باغ، پادگان، فاحشهخانه و از ایندست است.
اما آنچه مرا به نوشتن این مطلب ترغیب کرد، باغ و باغچه به عنوان یک ناکجا از دیدگاه فوکو بود. او در سخنرانی ِ "دربارهی دیگر مکانها" باغچه و قالی ایرانی را، همگروه ناکجاها قرار داده و تفسیری زیبا از نقوش قالی ایرانی ارائه میدهد، که تفسیری نه فقط منصفانه، بلکه هنرمندانه و زیرکانه است.
پیش از این از دهان برخی از اروپاییهای تحصیل کرده، توصیفاتی در مورد قالی ِ ایرانی و ارتباط آن با ذهن و خلقوخوی ایرانی شنیده بودم. یکی از دلآزارترینشان این بود که قالی ِ ایرانی حاشیه و طره دارد و در یک شکل هندسی ِ محدود طراحی میشود؛ به تبع آن ذهن ایرانی چارچوبدار و واجد حدود است.
نظرات شما عزیزان: